ماوراالطبیعه
شاخهاي از دانش كه به مطالعه پديدههاي فوق طبيعي اختصاص يافته است «فراروانشناسي» ناميده ميشود. طي يك صد سال اخير، در سراسر جهان به ويژه در غرب رشتههايي با نام يا موضوع فراروانشناسي راهاندازي شده است و دهها محقق با به كار بستن روشهاي متقن علمي، اين پديدهها را بررسي ميكنند تا سرانجام به قانونمنديهايي در آنها دست يابند.
تاكنون تحقيقات بيشماري براساس تلاش علمي، جهت گشودن راز رابطه متقابل و عجيب ميان ذهن و ماده، در بنياديترين سطوح انجام شده و مقالات تحقيقاتي بسياري درباره پديدههاي فوق طبيعي نوشته شده است. هر چند كه فراروانشناسان هيچ صراحتي درباره انواع كاربرد پديدهها نداشته، اما اغلب آنها انگيزههاي كاربردي كردن آنها را داشتهاند. مثلاً هدف آنها از مطالعه تلهپاتي، كشف وسايل ارتباطي نويني بود كه از طريق آن بتوان اطلاعات مهم را منتقل كرد و يا با مطالعه امكان نفوذ رواني در انسان و اشيا، انرژي تازهاي را كشف كرد تا بهطور مثال بتوان از راه دور تغييري در تصميمگيريهاي فرد خاصي ايجاد كرد و يا كليد انفجار يك دستگاه را زد!
در تحقيقات نوين فراروانشناسي، تمام پديدههاي فوقطبيعي «PSI» ناميده ميشود كه شامل ادراك فراحسي(1) يا ESP و روانجنبشي (سايكوكينه سيس) يا PK ميگردد. ادراك فراحسي به دست آوردن اطلاعات از راههاي غيرمتعارف است و روانجنبشي تأثير نيروي فكر بر ماده ميباشد.ESP شامل پديدههايي مانند تلهپاتي(تبادل اطلاعات بين اشخاص بدون كمك حواس معمولي)، غيبگويي (بدست آوردن اطلاعات در مورد اشيا يا وضعيتهاي ديگر بدون انتقال از طريق حواس معمولي)، پيش آگاهي (آگاهي از وقايع آينده) و... است و PKشامل تأثيرگذاري رواني بر ماده، گياه و بر ذهن انسان و حيوان ميباشد كه خود داراي زير مجموعههايي است.
در حال حاضر تحقيق در مورد پديدههاي فوقطبيعي وارد مرحله تعيينكنندهاي شده است. از ديد دانشمندان فراروانشناسي امروزه وجود اين گونه پديدهها ثابت گرديده است و اكنون بايد توجه خود را بر مسئله چگونگي درك اين پديدهها و يافتن مكانيزمها، طبقهبندي و استفاده عملي از آنها متمركز كرد
از زمانيکه بشر قدرت شناخت خود را پيدا کرد و در شرايطی قرار گرفت که نياز به امداد غيبی داشت توانست جادو را کشف کند.
البته شيطان براي اولين بار جادو را به انسان ياد داد. جادو چيزی نيست جز استفاده از نيروهای درونی خود. وقتی شما بر روی مسئله ای متمرکز ميشيد وقتی تمامی حواستان را جمع ميکنيد تا کاری را انجام دهيد متوجه ميشويد که آن کار دارد به خوبی انجام ميشود. با يک مثال ساده ادامه ميدهم. شما علاقه شديدی به يک نفر داريد و وقتی آن طرف را ميبينيد در افکار خود به آن شخص فکر ميکنيد. فکر ميکنيد که آن شخص بايد به سمت شما بيايد و شما به او سلام کنيد و... بعد از مدتی احساسی در معده خود ميکنيد و ميبينيد که فرد مورد نظر به طرف شما می آيد. چه اتفاقی افتاده آيا يک اتفاق و يک تصادف است؟ دوباره در مورد ديگری امتحان کنيد. درست است شما جادو می کنيد. ولی قوت و صحت انجام آن به شما بستگی دارد. چقدر توانايی تمرکز و ديگر شرايط را داريد. جادوگری مانند درس خواندن است هرچه بيشتر سعی کنيد بيشتر موفق ميشويد. وليکن مانند بعضی از افراد که هرچه درس ميخوانند باز هم کلاس اولند اين هم مانند آن است. پس ابتدا بايد يک پيش زمينه در خود پيدا کنيد. علاقه داشته باشيد و ادامه دهيد. دانشمندان - اقوام مختلف هر کدام نامها مختلفی روی اين اعمال ميگذارند که بستگی به نوع جادو دارد. مانند هیپنوتيزم - تله پاتی - ووو. به هر حال خارج شدن يک نيرو از شما بعنوان برآوردن يک عمل جادو نام دارد شايد بگوييد پس ورد چيست آيا همه چيز با تمركز قابل حل ميشود؟ بايد بگويم ورد خيلی ماثر است. چون ورد دارای يك آهنگ خاصی است و اين آهنگ باعث تمركز و بيرون آمدن نيروی شما ميشود
فرشته وجادو
انسان با حيله از دو فرشته به نام هاروت وماروت جادو را ياد گرفت
۱-قبل از شروع بايد کلمه جادو را يکبار ديگر تعريف کنم. جادو يعنی پيدا کردن و استفاده از نيروهای درونی انسان که خداوند خود در انسان قرار داده است. وقتی خداوند خود نيروی قدسی در انسانها قرار ميدهد چگونه ميشود که استفاده از اين نيروها را شيطانی دانست. در قرآن آمده است که خداوند از روح خود در اسنان دميد. و انسان خداوندی شد بر روی زمين که تمامی قدرت ايزد را دارد البته در حجم بسيار کمتری چونکه روح خداوندی که در ما دميده شد نسبت به قدرت ازلی بسياز ناچيز است يا بهتر ميتوان گفت که صفر است. حالا وقتی شما توانستيد اين نيروهای ذاتی را کشف کنيد (که خود اين يک مرحله تکامل به سوی الله است) ميتوانيد نسبت به اختياری که خداوند در خدمت ما قرار داده از آن استفاده نماييد. با يک مثال ساده تر توضيح ميدهم دانشمندان وقتی شکاف هسته ای را کشف کردند توانستند از آن نيروی زيادی را بدست آورند حالا اين نيرو ميتواند توليد برق و انرژی نمايد يا بمب اتمی شود که در يک آن هزاران نفر را نابود کند. حالا شما ميتوانيد از اين نيروی که خداوند در ذات انسان قرار داده در جهت مثبت يا منفی استفاده نماييد. انتخاب با خود شماست. ولی داستان همين جا تمام نميشود. شما بايد پس از مرگ تا روز قيامت پاسخگوی اعمال خود نسبت به مردم٬ خود و خدا باشيد. آيا فکر کرده ايد آنان که دعاهای شيطانی مينويسند به راحتی ميتوانند زندگی کنند و آخرت را به راحتی به پايان برسانند؟ شما تا بحال چند دعا نويس ديده ايد؟ کدام دارای زندگی خوبی هستند؟ چند درصد؟ شايد کمتر از نيم درصد که آنها خود را کاملا به شيطان فروخته اند. نه بخاطر اينکه از نيروی خود استفاده ميکنند بلکه بخاطر اينکه از نيروی خود در جهت منافع شيطان استفاده ميکنند. حال اگر شما قدم اول را صحيح برداريد و از اين نيروی جادويی در جهت صحيح استفاده کنيد. نه تنها خود از خود راضی خواهيد بود بلکه خداوند نيز از شما راضی ميشود. تمامی امامان٬ پيامبران و افراد خوبی که در تاريخ از آنها ياد ميشوند با اين علوم غريبه و نيروهای جادويی آشنا بوده اند. ولی همه آنها از اين نيروها در اهداف نيک استفاده ميکردند. برای مثال سر دسته جنيان بنام جعفر جنی که چند سال پيش فوت کرده اند در روز عاشورا به کمک امام حسين شتافت ولی امام حسين قبول نکرد. يا اينکه وقتی مامون به امام رضا سم را خوراند فرزند ايشان شبانه بصورت برون فکنی به بالين آن حضرت آمد و ايشان را دفن کرد. و هزاران مثال ديگر ميتوان آورد که در بحث ما نخواهد گنجيد. پس وقتی که خداوند در انسانها اين نيروی جادويی را قرار داده چرا آن را کشف و استفاده نکنيم؟ چرا بايد فکر کنيم که اين نيروی جادويی بايد در ضمينه های منفی استفاده شود؟ چرا نبايد در جهت اصلاح و مبارزه با افرادی که از اين نيرو در خلاف موازين انسانی استفاده ميکنند مبارزه کرد؟ اميدوارم تمامی دوستانی که اين ذهنيت در آنها پديد آمده که جادو بدست را پاک نموده باشم..
2. اگر میخواهید کسی را عاشق وشیفته خود کنی کمی خون هدهد(شانه بسر) به او بپاشید.!!!
3. اگر خواستی شخصی از جمعی بیرون رود بر روی کاغذی بنویسید " یاشیخ احمد شاماکی " و کاغذ را زیر زانوی خود گذاشته و فشار دهید !!!
4. یک اسم اعظم هندی وجود دارد که قبل از انجام هر کاری آنرا ذکر کنید در آن کار موفق میشوید :" اهنرس " 7 مرتبه ذکر شود..
5. سوره کوثر را برعکس بر کاغذی نوشته و در پوست گردو قرار دهید و همراه داشته باشید تا همه از شما بترسند !!!
6. بلند كردن شخص ازروي زمين:
با این راه میتوان فردی که روی زمين دراز کشيده است را فقط با يک انگشت بلند کردقابل ذکر است افرادی که موفق به اين کار شده اند دريافته اند که گفتن آن ورد چيزخاصی نيست و شما ميتوانيد با هر ذکری اين عمل را انجام دهيد. پس چه بهتر که ذکر يکذکر خدايی باشد.. ۱- يک نفر رویزمين دراز ميکشد. ۲- ۴ نفر دور او نشسته و با يک انگشت خود که يک انگشت زير گردن ويک انگشت زير کمر و يک انگشت زير ران و زانو را ميگيرند. ۳- در يک اتاق کم نور چشمخود را ميبنديم و به ترتيب و کم صدا ميگوييم ابجد، هوز و... بچه جن مرده، بچه جن رابردن قبرستون، بچه جن را دفن کردن، اوووووو. آخرش را ميکشيم و بعد از ۳ ثانيه چشمرا باز ميکنيم و ميبينيم که بلندش کرديد. البته کلمات ابجد را بايد بصورت صحيحخواند
دعا
براي رفع ترس در خواب اين را بخوانيد(اللهم اِني اعوذ بِك من شر الهمزات الشياطين واعوذ بِك ربِ عن يحضرون)
براي اين كه ترس بي مورد داشته يا از كسي ميترسيد سوره فيل را بخوانيد
برای رفع احتلام
براي رفع احتلام اين را قبل از خواب بخوانيد بايد توجه داشته باشيد كه فقط در مواقع لزوم بخوانيد چون اين امر يكي از نيازهاي بدن است(مخصوص پسران)
(اللهم اِني اعوذ بِك مِن شرالاحتلام و مِن سوء الاحتلام و عن يتلاعب بي الشيطان في اليقظة والمنام)
براي دفع دندان درد اين كلمه را نوشته و رو به قبله به ديوار بچسبانيد و يك ميخ يا سوزن ته گرد در حرف (م )فرو كنيد اگر درد بند امد فبها اگر نشد يكي ديگر در (ع) فرو بريد اگر نشد در (و) فرو بري كه بسار مجرب است كلمه اين است( يا شمعلوني)
براي رفع مشكلات اين ايه را به عدد اسم خود بخوانيد
(سيجعل الله بعد عسر يسرا)
براي وسعت رزق هر روز بعد از نماز صبح اين ايه را 110 مرتبه بخوانيد
(اِن الله هو الرزاق ذوالقوة المتين)
انسان قدرتي دروني به نام چي دارد كه اگر از آنها استفاده كند ميتواند اين كارها را انجام دهد .آلبرت انشتين گفته :اگر انسان از 100در 100مغزش استفاده كند ميتواند
خود را به انرژي تبديل ودر مكان دلخواه دوباره خود را به ماده تبديل كند.
تغييرقيافه_ پرواز_ تركيب با ذرات هواوناپديدشدن_
طي الارض_در آتش رفتن_40روز بدون تنفس زنده ماندن_تغييردادن عنصر اجسام_بريدن ونصف كردن اعضاي بدن_راه رفتن ازروي ديوار_ راه رفتن ازروي آب_عبور از اجسام_كاتالسپي اعضاي بدن_كنترل جريان خون_ديدن با چشم بسته_آتش زدن بدن_زنده كردن تصاوير_بي حدكت ماندن در فضا_تسخير حيوانات با يك نگاه_پيش گويي_غيب گويي_توليد الكتريسيته_خروج روح از بدن_خواندن افكار ازفاصله ي دور_تله پيشي_فتو پيشي_آوردن برف وباران_بازگشت به سن دلخواه_سايكوكينه سيس_درمان بيماري ها_كنترل عناصر طبيعي_واردشدن در تمام بعدها_نوشيدن اسيد_تله پاتي_كلريانس_پسيكومتري_پسيكوكينزي_تله كينزي
تله پاتي(tele-pathy) : انتقال فكرواحساس*تمرين باتماس مستقيم وغير مستقيم وبدون تماس وكارت
روشن بيني (clairvoyance) : ديدن بدون حس وصره*نگاه به نقطه ي سفيد در زمينه ي خاكستري وكلوله ي بلورين پوشيده به رنگ بنفش وآب وجام آب
پيش بيني(precognition)درك وقايع آينده
تله كينزي(tele-kinesie) حركت دادن اشياء ازراه دور {پسيكوكينزي(psychokinesie) : حركت دادن اشياء با اراده ونيروي رواني يا روحي
*تمرين با كاغذ و چوب كبريت وخم كردن سوزن
پسيكو متري(psychometrie) : سياله يابي
*شي كه آغشته به سيالات باشد
کاربردهای سايکومتری:
-1- بازسازی اطلاعات تاريخی، اماکن تاريخی و ..
-2- بازنگری اطلاعات اماکن متبرکه... ( شب جمعه تمام انبياء به زيارت امام حسين می آيند) سايکومتری يک صحنه می تواند تاثير فرآوان بر انسان بگذارد.
-3- سايکومتری در کشف جنايات
-4- سايکومتری در مسائل جاسوسی
-5- سايکومتری در مشاوره... ( در مشاوه مشکل وقت داريم و مشکل عدم بيان وقايع و دادن اطلاعت کامل و دقيق به جهت شرم و... )
در مشاوره يک جفت گوش شنوا می خواهيد تا شخص حرف بزند و خالی شود. همين تخليه خيلی مفيد است.
-6- ارتباط با همه مخلوقات جهان هستی، ارتباط با دنيا و هستی
-7- ارتباط با همه اشياء و ابزار و همکاری بهتر آنها مثل ماشين و.. که راندمان کمی و کيفی را بالا می برد.
-8- کاربرد های آموزشی
-9- سايکومتری انسان
-10- تشخيص بيماريها ( حتی بيماريهای آينده)
-11- تشخيص اصل از بدل
توجه:
- سايکومتری اشياء ديگران بدون اجازه و رضايت آنها مشکل دارد و حرام است و عکس العمل آن در انتظار تو است.
- افزايش هر نوع توانايی در انسان مسئوليت ايجاد میکند.
- قدرت سايکومتری از توانايی های انسان است و همه اين توانايی را بلقوه دارند.
- شی را معمولا روی چشم سوم قرار می دهند ( البته با لمس کردن با دست و يا با نک انگشت و يا حتی با فاصله هم امکان پذير است)
عوامل اثر گذار بر سايکومتری
توجه و تمرکز در پرورش توانايی سايکومتری و ديگر مقولات متافيزيکی دو ابزار ارزشمند است.
تکنيک:
* تمرين بند کفش که به کمک آن ياد می¬گيری به همه چيز توجه کنی و اين عادت و توان ارزش دارد.
حداقل فايده اين تمرين افزايش تمرکز است و به تنهايی می تواند زندگی شما را متحول کند.
- بازی کيم kim Game
- توجه کنيد آشنايان خود را از روی چه ويژگی می شناسيد به خصوصيات ظاهری آنها توجه کنيد.
• تمرين کنترل احساسات و عواطف (برای پرورش نيروهای درون)
در مقابل مخالفين و نظرات مخالف بتوانی با منطق صحبت کنی ، بپذيری يا رد کنی
و اگر نياز به واکنش تند باشد بايد تحت کنترل باشد.
احساسات و عواطف در کالبد 2 و 3 می باشد و هرچه کنترل نشود اتلاف انرژی در پی خواهد داشت و انرژی و فرصتی برای کارهای ديگر نخواهد ماند.
مکانيسم سايکومتری:
در جهان هستی هيچ يز قابل نابود کردن نيست ولی قابل تبديل کردن است.
-1- اطلاعات در خود اشياء (هاله) ذخيره می شود
-2- اطلاعات در آگاهی کل ذخيره می شود ( از آن بايگانی نمونه ای هم در وجود ما است)
- اطلاعات ممکن است بصورت فيلم باشد و يا به ذهن و دل الهام شود. و يا ممکن است بصورت صوت بشنوی.
- در متافيزيک هم امکان دارد که يکی از حواس ماورايی قوی تر باشد.
- بعد از مدتی تمرين و تجربه می توانی سوال مطرح کنی ( به عنوان مثال من اطلاعات مربوط به روز پنجشنبه29/6/86 و ساعت 5 تا 6 عصر را می خواهم.)
انتخاب شی برای تمرين:
- شی با يد اندازه مناسب داشته باشد.
- چيزهايی که مرتب شسته می شوند مناسب نيستند.
- چيزهايی مثل گردنبند و نامه ها مناسب است ولی کار با چيزهای بسيار ريز مشکل است.
تمرين : سايکومتری با چوب شارژ شده
پنج تکه چوب نو (يا پنج شاخه گل) از يک نوع شماره گزاری می کنی و از شخصی می خواهی که با آنها صحبت کند از غم و غصه، عشق، با خشم و ... و بعد تو سايکومتری می کنی اولين حسی که آمد همان را بيان می کنی.
تذکر:
- پشتکار داشته باشيد و از شکست نهراسيد.
- ممکن است ابری خاکستری ببينيد که نقاط کوچک ستاره مانندی در آن وجود دارد که هر يک به سرنخ اطلاعات خاصی متصل باشد . اگر سوالی مطرح کنيد نقطه مربوطه می درخشد و درحالی که به آن نگاه می کنيد اطلاعات جاری می شود.
- اطلاعات می توانند سمبليک باشند. رنگها هم سمبليک هستند.
- با تمرين زياد می توانيد با ورود به هر مکانی وضعيت آنرا تشخيص دهيد.
برای خواندن افكار چه از طریق چشم چه از طریق راههای دور باید از علم تله پاتی كمك گرفت. حالا شما چقدر موفق به انجام این كار میشوید بستگی زیادی به خود شخص دارد و تمریناتش.
۱- ریلكس باشید.
برای ریلكس شدن شما میتوانید آرام روی تختتان یا مبل خانه (و یا هر چیز دیگر كه راحت بتوانید روی آن بنشینید و یا بخوابید) كاملا راحت باشید اگر لباستان شما را اذیت میكند، اگر زیر شما جمع شده و حواس شما را پرت میكند میتوانید آن را در بیارید و یا مشكلش را حل كنید. موسیقی میتواند حواس شما را پرت نماید پس پیشنهاد به پخش موسیقی در هنگام ریلكس شدن نمیكنم. (هر چقدر هم آرام باشد، آرامتر از سكوت نیست)
آرام چشمها را بسته و سعی كنید به چیزی فكر نكنید. ساده است هر وقت هر موضوع جدیدی به ذهن شما آمد، مانند پاككن آن را پاك كنید. اوایلش سخت است ولی قابل انجام است. زمانی كه توانستید این كار را برای چندیدن دقیقه انجام دهید شما به ریلكس كامل رسیده اید.
۲- روی فرد مرد نظر تمركز كنید.
در این زمان شما میخواهید یك مساله ای را عنوان یا درخواست كنید. باید فقط به آن فرد و خصوصیات مثبتش فكر كنید. برای مثال چه آدم زیبایی چه آدم خوش صحبتی چه آدم مهربونی و الی آخر. خصوصیات منفی را اصلا داخل نكنید. فرد مورد نظر با گرفتن امواج مثبت جواب مثبت را به شما میدهد.
۳- پیام خود را مرور نمایید.
بعد از گرفتن چراغ سبز (شما این امر را در درون خود حس میكنید مانند یك احساس خاص در شكم و یا هر چیز دیگر كه با شرایط قبلی فرق میكند) پیام خود را پشت سر هم مرور كنید. برای مثال فلانی داری به چی فكر میكنی؟ آنقدر این افكار را در ذهن خود مرور كنید تا پیام شما جواب داده شود. در ذهن خود جواب نقش میبندد. شما چیزی نمیشنوید ولی پیام از طریق دو روح دریافت و ثبت میشود. فرقی نمیكند كه طرف اصلا زبان شما را بفهمد یا نه مثلا یك نفر آلمانی مقابل شما باشد.
۴- پیام دریافت شده را تجزیه و تحلیل نمایید.
روی پیام دریافت شده كمی فكر كنید و دوباره پیام را برای شخص مورد نظر بفرستید مانند مرحله قبل. آیا شما به این موضوع فكر میكنید؟ و منتظر دریافت جواب باشید. با گرفتن پیام میتوانید مطمئن باشید كه شما ذهن طرف را خوانده اید البته شما فكر میكنید كه اینكار را كرده اید. بلكه هر دو با هم از طریق روحتان با هم صحبت كرده اید.
تا بحال شنیده اید كه میگویند:
با افرادی كه مقتدرند (از نظر روحی) چنین نكنید.!
میدانید چرا؟
جواب بسیار ساده است. افرادی كه نمیدانند چه میشود جواب میدهند ولی افرادی كه میدانند آنها ذهن شما را كنترل میكنند و جوابی شاید غلط به شما بدهند. ولی شما میتوانید آن را در چهرهشان بخوانید. یا یك دفعه بی تفاوت میشوند و یا خشمگین و یا حالتی كه مربوط به خصلتشان است را به خود میگیرند.
استفاده از منابع درونی باید در راه صحیح استفاده شود. سعی نكنید كه نیروهای خود را بیهوده هدر دهید.
برای كسب نیرویی مضاعف شبها راحت و با ریلكس كامل بخوابید تا بتوانید فردا را روشنتر از امروز شروع كنید.
e.s.p=EXTRA – SENSORIAL - PERCEPTIONS
طلسم:نوعي دعاست كه ممكن است خوب ويا كفر باشد كه كفر يا دعاي شيطاني(كمك ازشيطان) حرام است.براي نوشتن اين دعاها از شكل و جدول حروف واعداد و... استفاده ميشود.مثلا درانگشتر عقيق زرد(شرف الشمس)نام 5صفت اعظم خداوند(الله.جميل.رازق.منان.نور)است كه به شكل هاي ستاره.م.ا.و...نوشته ميشود.
در طلسم تا هنگامي كه طلسم شكن نباشد طلسم باقي خواهد ماند.
ماليدن ناخن دودست به يكديكر وبازوبسته كردن قيچي آشوب ايجاد ميكند
2 |
9 |
4 |
7 |
5 |
3 |
6 |
1 |
8 |
اگر ميخواهيد شخصي راهيپنوتيزم كنيد قبل از گفتن تلقينات اين آيه ي زير را كه در سوره ي الرحمن آمده است را بخوانيد:
يا معشرالجن والانس ان استطعتم ان تنفذوامن اقطارالسماوات و الارض فانفذوا لا تنفذون الا بسلطان
مرتاض:روي ميخ ميخوابند ومدتها به گوشه اي خيره ميشوندوچندين سال از بالاي درختي به پا آويزان ميشوند وفقط با يك بادام زندگي ميكنند تا نيرووروحيه اي قوي پيدا كنند
جادو ي عروسك:اگرانسان به عروسكي آدم نما شيي كه آغشته به سيالات فردي است وصل كند آن فرد وعروسك داراي يك نوع احساس ميشوندمثلا اگربه دست عروسك سنجاق فروكنيم آن فرد نيز از ناحيه ي دست صدمه ميبيند
كف بيني:اشكالي كه ميتوان در دست يافت عبارتند از :
1-نام خود2-چهار گوش ومثلث3-ماهي4-بريدگي حفاظت شده با چهار گوش
5-چتر6-پرچم7-صليب شكسته s.s وخنجروكمان8-معبد كه به شكل خانه است
9-شبه جزيره10-18 در دست راست11-81دردست چپ
خواب درماني
ابتدا نفس عميق بكشيد شما بايد فكر كنيد دربدن شما
تعدادي كارگر وجود دارد كه شما فقط ناظر هستيد
مثلا شكسته گي استخوان ماننده ساختن ساختما ن است
كه درا ين جا مهم اراده است.سمباده.دستگاه جوش.سنگ اضافات.
سطل زباله.قلموي رنگ.سطل هاي ضدزنگ.سمباده ي نرم.سيمان.اب دادن روغن كاري.پاك كردن روغن.
اين كار به قدرت تصوير سازي ذهني خود دارد.
سورهء فيل مغربي
هر كس 12 روز اين سوره را روزي12 مرتبه بخواندتمام موجودات مسخر وي مي گردند
بسم الله الرحمن الرحيم
الم تر كيف بحق يا جبرائيل فعل ربك بحق يا شمسائيل باصحاب الفيل بحق يا كاكائيل الم نجعل كيدهم في تضليل بحق يا لومائيل وارسل عليهم طيرا ابابيل ترميهم بحق بدوح بحجارة بحق يا كفيائيل من سجيل فجعلهم كعصف ماكول بحق يا ميكائيل يا قهار يا قهارتقهرت بالقهروالقهر في قهر قهرك يا قهار
در ساعات و شرايط دعا نوشتن
نوشتن دعا وطلسم داراي شرايطي خاص است ومن براي شما شرح ميدهم اول اينكه بايد نيت سائل پاك باشدودر غير اين صورت نتيجهء بدي ميدهد كه موجبات پشيماني را به بار مي اورد پس بايد نيت سائل قربتا الي الله باشد يعني با شرع برابري داشته باشد
دوم اينكه هر دعا و طلسمي زكاتي دارد كه بعضي از اساتيد گفته اند كه ميتوان 110 تومان به نيت امام علي (ع) صدقه دادو سپس دعا بنويسيد البته نظرات در مورد زكات ها مختلف است
سوم اينكه هر دعا يا طلسمي ساعت خاص خود را داردكه من خدمت شما عرض ميكنم
شنبه:ساعت اول يعني يك ساعت قبل از طلوع افتاب ساعت زحل است كه نحس اكبر است و براي نوشتن دعا وطلسمات دشمني و جدائي به كار ميرود (پناه بر خدا)
يكشنبه: ساعت اول يعني يك ساعت قبل از طلوع افتاب ساعت شمس است كه سعد اكبر است و براي نوشتن دعا هاي محبت وزبان بند (عقداللسان) خوب است
دوشنبه: ساعت اول يعني يك ساعت قبل از طلوع افتاب ساعت قمر است كه سعد اصغر است ونيز براي نوشتن دعا و طلسمات محبت وزبان بند به كار ميرود
سه شنبه: ساعت اول يعني يك ساعت قبل از طلوع افتاب ساعت مريخ است كه نحس اصغر است وبراي نوشتن دعا وطلسمات دشمني و جدائي به كار ميرود (پناه بر خدا)
چهار شنبه: ساعت اول يعني يك ساعت قبل از طلوع افتاب ساعت عطارد است كه سعد اصغر است است ونيز براي نوشتن دعا و طلسمات محبت وزبان بند به كار ميرود
پنج شنبه: ساعت اول يعني يك ساعت قبل از طلوع افتاب ساعت مشتري است كه سعد اكبر است است ونيز براي نوشتن دعا و طلسمات محبت وزبان بند به كار ميرود
جمعه: ساعت اول يعني يك ساعت قبل از طلوع افتاب ساعت زهره است كه سعد اكبر است است ونيز براي نوشتن دعا و طلسمات محبت وزبان بند به كار ميرود
نكته:هيچگاه در شب مخصوصا به هنگام غروب دعا وطلسم ننويسيد كه موجب بلا ونزاع وجنگ ميشود
چشمهء سلیمان(ع):در نزهه القلوب آورده اند که در شهر طریه چشمه ای آب گرم روان است وحرارت آن آب به مرتبه ای است که تا آب سرد بدان نیامیزند استفاده نتوان کرد و بالای چشمه عمارتیست قدیمی که گویند از بناهای سلیمان است در آنجا صورتی ازسنگ تراشیده اند که آب این چشمه از سینهءآن صورت بر می آید وتقسیم میشود به دوازده بخش که هر بخش مخصوص است به مرضی وچون صاحب مرض خود را بدان آب بشوید صحت یابد و این از نوادر چشمه های عالم است والله اعلم مدینه النساء:در صور الاقالیم آمده که در مغرب زمین نزدیک سقالۀ الزّنج ریگستانیست قریب پانصد فرسنگ و در او از کثرت گرما وبی آبی عمارت نیست و از یک جانب آن وادی ریگ روان است که به جز یک راه ندارد وبه جز روزدوشنبه در آن راه نیز نتوان رفت و چون در آن ریگستان در آیند به شهری رسند که در او جمله زنان باشند واگر مردی در آنجا چند روزی ساکن شود از اقتضای آن آب وهوا از رجولیت بیفتد اما تناسل اهالی این محل از چشمه ایست که چون زنان این وادی در آن نشینند حامله شوند و اکثر دختر آورند و اگر پسر به دنیا آورند آن پسر قبل از جوانی بمیرد چاه کوه هرات:در نواحی هرات کوهیست که در قلهء آن چاهیست که کنندهء آن معلوم نیست و همواره از آن چاه بادی عظیم میجهد چنان که اگر سنگی گران در آن بیندازند قوت باد آن را بالا افکند بدین سبب هیچ کسی از سر آن مطلع نگردیده وادی النمل :در تاریخ مغرب آمده که در ولایت اندلس بیابانی است که آن را وادی النمل گویند و مورچه های آنجا هر یکی برابر سگی بود بنا بر آن حکمای سلف طلسمی ساخته اند به صورت مردی که براسب سوار است و چون مسافر در آن وادی میرسد و آن سوار با اشاره دست مسافر را از رفتن منع کند پس اگر مسافر اعتنائی نکرد و وارد آن وادی شد مورچگان آن را میدرند و تکه تکه میکنند
طبع ها :
برای محاسبه طبیعت نام شخص ابتدا نام وی را به ابجد کبیر محاسبه و عدد حاصله را بر تعداد طبیعت های موجود یعنی 4 قسمت می کنیم باقیمانده هر چه باشد طبیعت نام وی از جدول زیر بدست میاید (عدد 0 همان 4 میباشد)
1 - آتشی 2 - بادی 3 - آبی 4 - خاکی
همانطور که گفته شد حروف نیز هرکدام دارای طبیع میباشند که از طبع حروف نیز میتوان طبیعت نام شخص را بدست آورد بدین ترتیب که هر طبعی که در یک نام غالب بود یعنی تعداد حروفی که دارای طبع یکسان بودند بیش از نصف حروف نام مورد نظر باشند طبع آن نام است(البته روش اول بیشتر توصیه میشود)
مثال : محمد -> م=آتشی ح=خاکی م=آتشی د=خاکی همانطور که میبینید هیچطبعی غالب نیست پس از روش اول استفاده می نیم => محمد=92 تقسیم بر 4 میشود 0->4 طبع وی خاکی مسباشد.
و اما طبیعت هر برج به صورت زیر میباشد:
حمل -------- آتشي
ثور --------- خاکي
خرداد------جوزا -------- بادي
تير-------سرطان ------ آبي
مرداد----اسد ---------- آتشي
شهريور---سنبله -------- خاکي
مهر-----ميزان ------- بادي
آبان-----عقرب ------- آبي
آذر----قوس --------- آتشي
دي____جدي -------- خاکي
بهمن----دلو ---------- بادي
اسفند-----حوت -------- آبي
کواکب :
کواکب یا صور قلکی هفت گانه که به آنها کوکب مربی میگوییم در طالع بینی و علم اعداد جایگاه ویژه ای دارند همانگونه که میدانید ستاره شناسان و منجمین از وضعیت این کواکب اطلاعاتی را بدست می اورند. و اشخاصی که آینده شخص و اتفاقات زندگی وی را از طریق طالع بینی و سرکتاب بیان میکند از این اطلاعات و ... کمک می گیرد حال ما با روش بدست آوردن نام کوکب مطعلق به طالع یا برج فلکی آشنا میشویم.
روش کار ساده است بدین ترتیب که نام شخص را به ابجد کبیر محاسبه کرده و سپس عدد بدست آمده را بر تعداد افلاک یعنی 7 قسمت می کنیم باقیمانده بیانگر نام کوکب یا سیاره شخص میباشد که به شرح زیر میباشد :
1-قمر
2-مريخ
3-عطارد
4-مشتري
5-زهره
6-زحل
7-شمس
مثال : محمود=98 =>0->7 نام کوکب مربی "قمر".
علوم غريبه
علم جفر
جفر در واقع به معني پوست بزغاله اي است كه وسيع باشد وچيزهاي زيادي را در خود جا ميدهد و علم جفر بر اساس برخي روايات به اين نحوه بوده كه كتابيرا جبرائيل به خدمت حضرت محمد(صلوات الله عليه واله)اوردند كه تمامي علم عالم از اول خلقت تا به اخر انرا توضيح داده بود كه اين كتاب جفر نام داشت و روزي يكي از صحابه پيغمبر كتاب را از ايشان عرض كردند وبه بياياني رفتند تا مطالعه كنند ولي در هنگام باز گشت طوفان شديدي ميگيرد كه چندين برگ از كتاب را با خود ميبرد صحابه نيز شرمگين نزد رسول خدا آمده و ماجرا را شرح ميدهدرسول خدا به همراه صحابي به بيابان رفته و چندين برگ از ان كتاب را پيدا ميكنند ولي يك برگه از ان كتاب مفغود باقي ميماند واين علم جفري كه تا كنون در سراسر دنيا منتشر شده از همان يك ورق بوده كه خدا ميداند دست كه افتاده بوده ولي كتاب اصل ان در حال حاضر در نزد حضرت(حجت عج الله تعالي فرجه الشريف )است ولي بايد دانست كه تا آقا امام زمان به كسي نظر نداشته باشد محال است كسي بتواند به آن(جفر) دسترسي داشته باشد.
علم جفر علمي است كه به وسيله حروف و يك سري فرمولها مي توان به تمامی سوالات پاسخ داد.
علم رمل
علم رمل از معجزات حضرت دانيال نبي عليه السلام است و نيز حضرت اميرالمومنين عليه السلام از اين علم بهره مند بودند واين علم بر پايهء اعداد وعناصر اربعه است وتا حدودي ميتوان از اينده با خبر شدالبته به توسط اين علم . وبيشتر بر مبناي سيرخط ونقطه است رمل نيز مانند علوم ديگرشاخه هاي گوناگوني دارد
ولي بهترين كارها نزد خداوند متعال انجام واجبات وترك محرمات است كه احسان به والدين از اين جمله است
علوم غريبه به پنج قسمت تقسيم ميشود
كيميا: از شناخت گياهان وجمادات و معدنيات و فلزات و خواص آنها بهم ميرسد كه خداي تعالي چنان قرار داده كه اگر قطره بر فلزي چكد انرا به فلز ديگر تبديل ميكند به تحقيق رسيده كه (اكي) گياهي است كه در ريگستان پيدا ميشود برگ ان به شكل برگ اك است ولي فرقش آن است كه اك شاخها دارد اگر برگ يا شاخش را بشكنند شيري بيرون ايد ولي اكي يكشاخست به قدر دو وجب از زمين بلند تر وبه همان متصل است مثل برگهاي اك ودر شكستن شير بيرون نيايد بايد از بيخ كنده خشك كند سفوف باريك ساخته حفظ كند وقت لزوم يك طوله قلع گداخته را به قدر يك ماشه از ان سفوف بر ان ريزد به عون خداوند نقره گردد
ليميا: و ان علم طلسمات است كه از كنوز اسرار به قلم ايد و با ان دانسته ميشود كيفيات تمزيج قواي فاعله عاليه به منفعلهء سافله تا از انجا حاصلي غريب بدست بيايد ودر اين باب كتاب زياد استواز اين قبيل ميتوان به كتب طلسم اسكندرونقش سليماني وافاق و . . .. اشاره نمود
هيميا : ان علم تسخيرات باشد كه از معرفت به احوال سيارات سبعه از حيث تصرف انها كه فواعل علوي اند در قوابل سفلي اثر دارند وموضوع ان دعوات وخواتيم وبخورات انها و تسخير روحانيات وعزائم جنيان و معرفت اقداح و منازل و افسونها واحراز است
سيميا: و اساس ان خيالات باشد كه مخيله فعاليت دارد وجز احداث مثالات خياليه حاصلي نياورد و وجود خارجي ندارد بلكه كليات وجود ذهني است ودر اسلام حرام است وجايگاهي ندارد
ريميا : و ان علم شعبده است كه قواي جوهر ارضيه را با مزج به يكديگر حاصل و اشكال تازه ميدهد وكتاب بحرالعيون مشتهر به ابن حلاج مشتمل بر علم سيميا و ريميا است وحل المشكلات حاوي ليمياو سرالمكتوم شامل هيميا ميباشد و كتابهای گوناگون نيز خلاصه اي از اين پنج علم را دارد.
گرچه طفلم در طریق عشق و ابجد خوان علم
مبدأ و پایان کــار عارفان دانم کـه چیســت
" قمشه ای "
" تحول، کاربرد، معانی و تفسیر حروف ابجد در طول تاریخ "
با کلمات ابجد که یک اصطلاح ادبی و مربوط به فرهنگ و ادب، یا معارف اسلامی است هر یک بار ها برخورده ایم. نویسندگان، بویژه در ادبیات کلاسیک فارسی، برای زیبائی و روانی نوشــته ها، غالباًَ در نوشته ها و آثار شان برای برشماری چند مطلب یا چند موضوع حروف ابجد را که همان حروف هجأ هستند، بکار میبردند.
اگر چه حروف ابجد، از فرهنگ و معارف اسلامی در زبان فارسی راه یافته است، ولـی واقعیت این اسـت که حروف ابجـد ترتیب حروف الفبای مردم فنیقیه یا اجـداد مردمان لبنان و فلسـطین و فســمتی از اسرائیل امروزی بوده است.
فنیقی ها این حروف را مطابق تقسیم بندی خاص و معین به فصول یا صور هشـــت گانه و به قرار ذیل ترکیب و ترتیب نموده بودند:
1ـ ا ـ ب ـ ج ـ د ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ابجـــد
2ـ هـ ـ و ـ ز ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ هــــوز
3ـ ح ـ ط ـ ی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حـــطی
4ـ ک ـ ل ـ م ـ ن ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کلــمـن
5ـ س ـ ع ـ ف ـ ص ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سعفص
6ـ ق ـ ر ـ ش ـ ت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ قـرشـت
7ـ ث ـ خ ـ ذ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ثخـــــذ
8ـ ض ـ ظ ـ غ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ضـظـغ
حروف ابجد را حروف یا حساب جمل نیزمی خوانند. حساب ابجد به سه کته گوری یا به سه دسته تقسیم می شوند که هر دسته حاوی یک تعداد حروف تهجی ای هستند که از اعداد معیین و مشخصی نمایندگی میکنند. بطور مثال:
ـ الف تا ط نمایندگی از اعداد یک تا نه میکنند.
ـ ی تا ص نمایندگی از اعداد ده تـا نود میکنند.
ـ ق تا غ نمایندگی از اعداد صد تا هزار میکنند.
معادل یا نماد عددی این حروف از این قرار اند:
دسته اول }الف 1ـ ب 2ـ ج 3ـ د 4ـ هـ 5ـ و 6ـ ز 7ـ ح 8ـ ط 9
دسته دوم }ی 10ـ ک 20ـ ل 30ـ م 40ـ ن 50ـ س 60ـ ع 70ـ ف 80ـ ص 90ـ ق 100
دسته سوم}ر 200ـ ش 300ـ ت 400ـ ث 500ـ خ 600ـ ذ 700ـ ض 800ـ ظ 900ـ غ 1000
در نوشته های کهن آمده است که که مردم فنیقیه به ویژه اعراب این ناحیـه که در ساختن افسانه ها در جهان معروف و به طلسـم و دعا و جادو و تعویذ و ابطال جادو و طلســم و ... مشـهور اند، به هر یک ازاین صورتهای هشـتگانه نام ها و معانی خاصی داده بودند و هر یک را به گونه ی تفسـیر مینمودند و آن ها را به تنهائی یا با هم برای رسیدن یا دست یافتن به مقاصد خاص بکار میبردند. این عادت و باور چنانچه میدانیم تا امروز در بسا نقاط کره زمین، از جمله با تأسف در کشور ما نیز باقی مانده است. در بعضی از مناطق کشور ما درمواقع خشک سالی، مثلاًَ، 28 حرف ابجد را به روی کاغذی مینوشتند وبه چاهی که آب آن کم شده بود، یا آب آن خشک شده بود، می انداختند تا آب آن زیاد شـود. یا کاغذی را که بروی آن 28 حرف ابجد نوشته شده میبود آب میکشیدند و آب آنرا به زن شیر دهی که شیر کافی نداشت مینوشاندند تا شیر وی زیاد شود.
برخی ازمعتقدین به نیرو و تأثیر این نماد ها بر این باورهستند، که اسرار فراوانی در هستی وجود دارد
از آن جمله اسرار اعداد یا ارقام حساب جمل، که بر زندگی انسان ها غالباًَ ( در صورتی که انسـان هـا بدان باور کامل و بی غل و غش داشته باشند و شک و تردیدی به خود راه ندهند) تأثیر به سزا و مستقیم دارند. راه دست یافتن به این اسرار، به نظر اینها عبارت اند از:
ـ ایمان به خدا.
ـ مشیئـت خـدا.
ـ پاکــــی نفس.
ـ احاطه علمی.
ـ دوری از فسـاد، و
ـ نبود موانع دیگر
به هر روی:
همسایگان دیگر فنیقیه، مصریها و بابلی ها ولی، بر خلاف فنیقی ها که از این حروف در ساختن افسانه ها کار میگرفتند و به جادو و طلسم و... معروف بودند، ازحروف یا حساب ابجد برای بیان و پیشگوئی هـای نجومی و ترتیب تقویم و تعیین زمان و وقـت گردش ستاره ها و دیدن فال کار می گرفتند.
درعربستان قبل از اسلام، زمانی که حروف ابجد از طریق روایات به مردم این سر زمین رســید،چـون مفاهیم ترکیبات هشتگانه حروف ابجد برای شان مفهوم نبود، و ازجانبی قرار نوشته های متعدد اعراب در آن زمان درجعل اندیشه ها و حکایات و نظریات و تعریب خیلی از مسایلی که جزء دست آورد های دیگران بود، مشهوربودند، معنا ها یا تفسیرهای دیگری، از قبیل این که صورت های هشـتگانه حروف ابجد گویا نام های هشت پادشاه، هشت دیو، روز های هفته و یا نام هشت ستاره بوده است، برای صور هشت گانه حروف ابجد، جعل نمودند.
درزمان پیامبر اسلام برای این حروف تفسیر جدید بوجود آمد. روایت است که خلیفه سوم از پیامبر در باره تفسیر و معنای حروف ابجد سوال نمود. پیامبر ضمن اینـکه بر اهمیت حروف ابجد تاکید اکید کرد، تمام صور هشتـگانه حروف ابجد را معنا و تفسیر نمود؛ که کاملاًَ با معانی و تفسیرها و اعتقادات و بیان های قبلی تاریخی مردمان قبل از اسلام یـا همسایگان اعراب عربستان فرق داشت.
چند تا از این معانی و تفسیرها به طور نمونه ذیلاًَ ذکر میگردد:
ـ الف نشانه نعمت های الهی
ـ ج نشانه جنت و جلال و جمال خداوندی
ـ م نشانه دوام و بقأ سلطنت الهی
ـ ک نشانه کلام خدا
ـ ی نشانه قدرت کامل و برتر خداوند
و ...
همچنین در ادبیات اسلامی عرب حروف ابجد را اگر بصورت منقطع بنویسند ( ا ـ ب ـ ج ـ د ) ابجــد صغیر و اگر به شکل پیوسته نوشته شود، ابجد کبیر میگویند. این نامگذاری در ادبیات فارسی کلاسیـک نیز راه پیدا نموده است.
مولانا جلال الدین بلخی و برخی ازادبأ و اندیشمندان دوران وی فهم اسرار و نیروی حروف ابجد را که در آن زمان بـه علم ابجد معروف شده بود، برخلاف ما ها که آن را درظاهر آسان مییابیم، امری دشوار می پنداشتند. مولوی شعری دارد در این زمینه که چنین میگوید:
ای تـو نا رســته از این فانی رباط
توچه دانی صحو* و سکر و انبساط
ور بدانی نقلت از اب و جد اسـت
پیش تو این نام هـا چون ابجــد است
ابجد و هوز چه فاش اســت و پدید
بر همه طفــلان و معنی بس بعیــد
ولی درزبان فارسی امروزاین کلمه عربی، که با مصدرخواندن ترکیب میشود، معنی دیگری پیدا نموده است؛ و آن عبارت است از:
آنانیکه خواندن و نوشتن را تازه یاد گرفته باشند. یا مردمان عامی و بیسواد، خصوصاًَ آنانی که در عین بیسوادی مدعی فهم و دانش و علم و بصیرت باشند.
شمس الدین محمد بن علی سمرقندی ملقب به " سوزنی " در این مورد گفته است:
خرسـند به نیک و بـد خود بایـد بود
اندازه شــناس حــد خــود بایـــد بود
اول ســـبق تـــو ابجــد آمــد یعـنی
بر ســیرت اب و جد خود بایــد بود
و بالاخره هر نوشتهء مرتب شده براساس حروف ابجد را " ابجدی" یا " ترتیب ابجد" می خوانند.
در پایان از آنانی که میخواهند گاهی از نیرو و تأثیر اعداد جمل اسـتفاده نموده برای خود یا دیگران دعا بنویسـند یا کسـانی را طلسـم و جمل و جادو کنند، خواهـش می کنـم که دعا و جادو و طلســم و ... را با حروف ابجد بنویسند و نه با حساب جمل. درغیر آن مورد عتاب موکلین و رجال الغیب قرارمیگیرند و ممکن آسیبی به ایشان برسد!!
*صحو حالت هوشیاری سالک پس از بیخودی است. وقتی عارف یا سالک از حالت مستی یا از حالت استغراق بیرون میشود و به حالت هوشیاری بر میگردد، این حالت را در تصوف صحو میخوانند
تعلق و وابستگي به جسمانيت وعادت کردن به آن ، دليل بسياري از مشکلات روحي يا حتي از دست دادن لذتهاي بي نهايتي است که خداوند امکان تجربه آن را به بشر داده است ...لذا اولين مرحله و گام در رسيدن به عالم آرامش و در واقع رسيدن به او ، رها شدن از جسم و قطع تعلقات است .مقاله زير آموزش ساده ترين نوع خود هيپنوتيزم به عنوان Relaxation ، مقدمه اي براي کنترل ذهن ، راز اصلي تمرکز قوا و حذف تنشهاي غير ضروري و زيانبار بدن است .
مراحل يازده گانه:
1 - شروع خواب مصنوعي: مکاني ساکت و دنج پيدا کنيد ، آرام روي صندلي اي راحت بنشينيد و يا در جايي نرم دراز بکشيد (گذاشتن موسيقي اي آرام يا صداي طبيعت مي تواند کيفيت کار را بهتر کند). سپس چشمها را بسته و از 10 تا 1 به صورت معکوس بشماريد به طوريکه شماره ها يک در ميان با دم و بازدم تنظيم شوند ، مثلا با شماره 10 ،نفسي عميق بکشيد و 15 ثانيه نگهداريد سپس با شماره 9 بيرون دهيد و همينطور الي آخر. . . در ضمن تصور کنيد لحظه به لحظه و با هر شماره بدن شما سنگينتر مي شود.
2 - رها سازي پاها: ابتدا پاي راست خود را از انگشتانش تا کمر(يا تا زانو)در ذهن مجسم کنيد . آن را احساس کنيد و در ذهن خود تصور کنيد که تمام اجزاي آن مثل خمير شل ، گرم و سنگين شود ؛ سنگين سنگين ،اين کلمه را 5 بار تکرار کنيد ؛ وارد جزئيات شويد و سعي کنيد به ترتيب عمل کنيد يعني به خود القا کنيد که پاي راستتان تا کمر از نوک انگشتان ، پاشنه پا ، کف پا، ساق پا، ران و... همه و همه شل ، سنگين و گرم شده اند بعد همينطور پاي چپ(براي اينکار مي توانيد در ذهن خود 5 بار به پاهايتان دستور بدهيد که آرام سنگين و گرم شو و بگوييد لحظه به لحظه پاهايم گرمتر و سنگينتر و شل تر مي شوند . احساس سه کلمهً گرم ، سنگين و شل را مدام در ذهن خود تکرار کنيد .)
3 - رها سازي تنه: يک نفس نيمه عميق و آرام بکشيد و همه بدنتان را رها کنيد.حالا عضلات شکم ، سينه ، سرسينه ها و پهلوها را رها کنيد ؛ تصور کنيد تمام قسمتهاي بدنتان شل شده اند لذا اين قسمتها را ، راحت ، آسوده ، شل ، سنگين و گرم شده باور کنيد ، مي توانيد 5 بار ذهني بگوييد از کمر تا کتفم شل و سنگين شده و لحظه به لحظه گرمتر و شل تر و روانتر مي شود .(به تصوير کشيدن اجزاء بدن در ذهن به صورت ماده اي مثل خمير يا هر ماده اي که در حال وارفتن و روان شدن باشد بسيار کمکتان مي کند)
4 - رها سازي دستها: منظور ، قسمت مچ دست تا انگشتان مي باشد ؛ پس ابتدا دست راست و سپس چپ خود را رها و شل کنيد ،دقيقا مانند مراحل قبل ؛يعني تصورکنيد تمام اجزاي دست مورد نظر شل و سنگين شده .بهتر است از نوک انگشتان شروع کنيد و 5 بار به خود بگوييد دست چپم شل و سنگين شده است ،آرام و رها .
5 - رها سازي کتفها و بازوها: کتفها و بازوهايتان را شل ، سنگين و بدون هيچ انقباضي قرار دهيد (همانطور که با اعضاي قبلي رفتار کرديد) ، مي توانيد تصور کنيد همينطور که بازوهاي شما سنگين، شل و گرم مي شوند به تدريج مثل خميري نرم ، روان به سوي پاهايتان در جريان است .
6 - رها سازي سر: حال نوبت عضلات گردن ، فک ، چانه ، صورت ، لبها ، گونه ها ، پيشاني ، گوشها ، ماهيچه هاي زير چشم و موها رسيده است .تصور کنيد اختيار اين قسمتها دست شما نيست و همه شان شل ، گرم ، سنگين و مايع شده اند ؛ رهايشان کنيد و در ذهن ببينيد صورتتان آرام و آسوده شل شده است .
7 - چسباندن پلکها: اکنون تصور کنيد پلکهايتان شديداً به هم چسبيده اند ، يعني تصور کنيد آنها را با قويترين چسب دنيا به هم چسبانده اند و شما در ذهن خود مجسم کنيد که نمي توانيد چشمهايتانرا باز کنيد آرام آرام عضلات صورت را شل کرده و رهايشان کنيد .
8 - پاکسازي آلودگيها: در اين مرحله در ذهن و خيال خود تصور کنيد هوايي زلال و شفاف (ترجيحا قابل رويت) به درون ريه هايتان مي فرستيد به طوريکه اين هوا علاوه بر ريه ها ، به تمام سلولها و اتمهاي اجزاي ديگربدن نيز وارد شده و همه عضلات داخلي و ماهيچه ها و مغزتان را پاک پاک پاک ، صاف و زلال و شفاف مي کند و به همين دليل هواي وارد شده سياه رنگ مي شود ؛ پس در بازدم ، آن رنگ سياه که در واقع بيماريها ، نقطه ضعفها ، ناراحتي ها و مشکلاتتان است بيرون مي رود . اين تنفس شامل دم پاک و بازدم سياه رنگ را مرتب تکرار کنيد و تصور کنيد که با بيرون رفتن تنشها و بيماريها به صورت دود سياه ، لحظه به لحظه شادابتر و سرحالتر مي شويد و رفته رفته رنگ سِاه بازدمها نيز کمتر مي شود تا آنجا که هم دم و هم بازدمتان زلال و شفاف و پاک مي شوند و در واقع تمام سلولهاي بدنتان را پاک و تميز و جوانتر شده مي بينيد .
9 - افزايش کيفيت آرامش: تصور کنيد کنار دريا در ساحلي بسيار زيبا يا کنار رودخانه اي جنگلي يا در باغي سرسبز و آرام يا روي تشکي نرم و لطيف يا قايقي راحت در وسط اقيانوسي آرام زير گرماي مطلوب خورشيد ونسيم خنک پرطراوتي(و خلاصه هر مکان و فضاي آرامشبخشي که بودن در آنجا را دوست داريد )دراز کشيده ايد ؛ احساس کنيد که نسيم دريا يا صداي آب شما را آرام و آرامتر مي کند ، خورشيد به صورت حرارتي مطبوع بر شما مي تابد و بدنتان را نوازش و گرم مي کند . حالا در ذهن بگوييد لحظه به لحظه آرامتر مي شوم ، دستهايم ، پاهايم ،کمرم ،سينه ام ،شکمم ،عضلات صورتم همه سنگين و سنگين تر مي شوند .دست چپم ، سنگين شده سنگين سنگين ، دست راستم شل و آرام شده سنگين سنگين ، گرم گرم ؛ هر نفسي که مي کشم مشکلات ، تنشها ،بيماريها و انقباضها از بدنم حذف ميشود و من آرام و راحتم ، پاهايم ، سينه ام و سرم سنگين و گرمند ، من راحتم من آرامم . در اوج نشاط وآرامش ، آسوده و راحت ، رها و آزاد و شاد و اميدوار .(دقت کنيد که تکرار اين کلمات و تصور کردن دوباره اجزاي بدن به صورتي آرام در افزايش کيفت آرامش شما بسيار مهم است).
10 - تلقين خواسته ها: اين مرحله ، مرحله تلقين دقيقتر آمال است ؛ هر چه مي خواهيد و هر آرزوئي که داريد به صورت جمله اي کوتاه در ذهن خود بيان کنيد مثلا بگوئيد من هر لحظه به لحظه و روز به روز از هر لحاظ بهتر مي شوم يا من در درسها يا کارم موفق هستم ،يا من ثروتمندم ،يا من سالمم . حتما اين جملات را به زبان حال (نه اينکه از اين به بعد مي خواهم باشم)و با ساختاري مثبت بيان کنيد (ا زکلمات منفي و کلمه نه خودداري کنيد) . جملات را چندين بار تکرار کنيد و تصور کنيد که به هدف خود رسيده ايد .دوستان را ببينيد که برايتان شادماني مي کنند ، صداها را بشنويد که به شما تبريک مي گويند ، افراد و دوستان شما را در بغل کرده مي بوسند و موفقيتتان را تبريک ميگويند ، احساس بسيار بسيار خوبي داريد .خوش به حالتان.
11 - بيدار شدن از خواب مصنوعي: آرام آرام از 1 تا 10 بشماريد ، با هر شماره تنفس را تندتر کنيد کوتاه و سريع ، و به خود بگوييد وقتي به 10 رسيدم چشمهايم را باز مي کنم ، شاداب و سر حالم ، کاملا با نشاط و سرحال ، خوشحال و پر انرژي . انگشتان پاي راست را تکان بدهيد ، آنگاه انگشتان پاي چپ ،ساق پاي راست و ساق پاي چپ ؛رانها را به حرکت درآوريد ؛ پاها را بالا بياوريد ؛ دستهايتان را تکان دهيد ؛ گردنتان و عضلات صورت را منقبض کنيد ، تکان بخوريد ، شاد و سر حال چشمها را باز کنيد و بعد از 30 ثانيه بنشينيد با اين عمل شما امواج آلفا مغز خود را فعال مي کنيد .( تذکر مهم اينکه در مرحله 11 حتما با تلقين معکوس ، حالت سنگيني و کرختي بدنتان را حذف کنيد مثلا بگوييد پاي چپم سبک شده ، دمايش عاليست و راحتم ، همچنين حتما تلقين کنيد من بعد از بيداري شاد و سرحال و پر انرژي مي شوم ، تمام اعضاي بدنم در حالت عادي راحتتر و پر انرژي اند.)
نکاتي بيشتر:
_ تقسيم کردن بدن به اجزاي بيشتربدين منظور است که عمل تن آرامي به آساني امکانپذير شود .زيرا مغز فرمانهاي جزئي را سريعتر از فرمانهاي کلي به اجرا مي گذارد . پس بدن خود را قسمت به قسمت شل کنيد تا به مرحله مفيد و موثر تن آرامي برسيد.
_ مثالها ، ترتيب و جملاتي که در اين مراحل آورده شده بود بي شک ثابت نيستند ؛ بخصوص در مراحل 8 ،9 و 10 تا آنجا که مي توانيد قوه تخيلتان را به کار بگيرد .طبيعتا پس از انجام يکي دو بار مي توانيد متناسب سيستم روحي ، جسمي و نيازهاي خود آنها را تغيير دهيد و سعي کنيد تمام مراحل را براي خود سفارشي(Customize)کنيد .
_ با توجه به تکنيکهاي NAC (علم تداعي عصبي شرطي ) در ابتداي مرحله 11 که شروع به برگشت به حالت عادي مي کنيد در ذهن خود تصور کنيد مثلا دست چپتان را مشت کرده ايد . بعدها در مواقع ضروري ، هر وقت و هر جا ، در جمع ، ماشين و محيطي شلوغ يا پرتنش که شما اين کار يعني مشت کردن دست چپتان را انجام دهيد و چشمهايتان را ببنديد ، بلافاصله احساس آرامش مي کنيد و امواج آلفا ، مغز شما را شاد مي کنند.
_ در ضمن ذکر اين نکته نيز لازم است که منظور از گفتن فلان جمله در مراحل مذکور آن نيست که آنها را به زبان بياوريد بلکه بايد طوري بيان و احساس شود که کل وجود شما جملات مورد نظر را فرياد کند.
_ مي توانيد جملات مورد نظر را با تنظيم زمانبندي مناسب ،همراه موسيقي اي ملايم بر روي يک نوار کاست ذخيره کرده و از آن در حين انجام دادن مراحل استفاده کنيد .
_ مسلما رفتن به حالت Relaxation و اعمال مشابه براي عوض کردن اجتماع يا آدمهاي اطرافتان نيست بلکه روشي است تا شما را با روحتان آشتي دهد و قدرتهاي نامتناهي اي که خداوند متعال در اختيارتان قرار داده را به کنترل شما درآورد تا بوسيله آنها بتوانيد در برابر محيط ، موقعيتها ، فرصتها و افراد پيرامونتان بهترين تصميم و عکس العمل را به کا بنديد ...
احضار جن
1-برای دیدن جن هنگامی که چهارشنبه ازنیمه گذشت در اتاقی نیمه تاریک به تنهایی این کار راانجام دهید آیات 29تا31سوره ی احقاف را105باربخوانید ممکن است به شکل بدی ظاهر شود اما بیمی نداشته باشید وبرای رفع آن آیه الکرسی رابخوانید
2-كندروسندروس رابخوريد وسوره ي صافات را تا شهاب ثابق بخواند وبعد اين دوكلمه را بگويد:احضروا يا فلان وبجاي فلان نام يكي از پادشاهان جن را ببريد
دوري از شر جن نگه داشتن مرغ وخوروس (سفيد باشد بهتر است) و كبوتر وبزغاله در خانه نافع است.
دليل برتری انسان بر جن چيست؟برخلاف آنچه در افواه مردم عوام مشهور است و آنها را از ما بهتران می دانند انسان برتر از آنهاست به دليل اينکه:
تمام پيامبران الهی از انسانها برگزيده شدند،و آنها به پيامبر اسلام که از نوع بشر بود ايمان آوردند،و از او تبعيت کردند و اصولا واجب شدن سجده در برابر انسان بر شيطان که از بزرگان طايفه جن بود دليل بر فضيلت نوع انسان بر جن می باشد.
خداوند جن را در پنج صنف آفريده است
پيامبر اکرم(صل الله عليه و آله)می فرمايد:((خداوند جن را در پنج صنف آفريده است:صنفی مانند باد در هوا و صنفی به صورت مارها،و صنفی به صورت عقربها و صنفی حشرات و زمينی اند و صنفی از آنها مانند انسانند که بر آنها حساب و عقاب است.))
((و ان من شیء الا يسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبيحهم)) و هيچ نيست مگر اينکه تسبيح گوی به حمد خداست،ولکن شما تسبيح آنها را نمی بينيد.
ماهیت جن
جن دارای حرکات بسیار سریع میباشد و به همین دلیل قبلاً میتوانست در آسمان نفوذ و استراق سمع کند ولی با ظهور حضرت مسیح(علیهالسلام) جلوی ورود و نفوذ آنها به آسمانها به صورت نسبی گرفته شد و با ظهور پیامبر گرانقدر اسلام حضرت خاتم الانبیاء(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) کاملاً از ورود آنها به آسمانها جلوگیری گردید. خلقت انسان بعد از خلقت جن روی زمین بوده است و جنها هفت هزار سال پیش از انسان در کره زمین زندگی میکردند.
همانطور که انسان ها از نسل آدم و حوا بوده، جن ها از نسل مارج و مارجه میباشند. طول عمر جن از انسان بسیار زیادتر است ( حدود دو هزار سال عمر میکنند ) ولی جن نیز دارای مرگ، تولد و عمر محدود و مشخص میباشد، همچنین دارای حشر، نشر، معاد، حساب و کتاب اخروی است. از لحاظ مرفولوژی و ظاهری، قیافه واقعی جن با انسان تفاوت دارد(این موجودات میتوانند با قیافه و ظاهر کاذب نمایان شوند). جن یک امتیاز از لحاظ ظاهری نسبت به انسان دارد و آن اینکه میتواند به هر شکلی که میخواهد اعم از انسان و حیوان دربیاید، ولی به شکل پیامبران، ائمه معصومین و شیعیان واقعی ظاهر نمیشود.
طول قد جن بسته به سن او، بین سی تا هشتاد سانتیمتر است. جن دارای دو جنس مذکر و مؤنث است و تولید مثل میکند. نطفه جن بر خلاف انسان از جنس و ماهیت شبیه هوا میباشد. انسان و جن میتوانند با همدیگر ازدواج نموده، حتی تولید مثل نمایند. دستگاه گوارش جن با انسان تفاوت دارد. بطور معمول جن انسان را میبیند ولی برای انسان قابل رؤیت نمیباشد.
جن مانند انسان دارای علم، ادراک، قدرت تشخیص، مسئولیت و تکلیف است. پیغمبر گرامی اسلام بر جنها نیز مبعوث شدند و در بین جنها نیز دین و مذهب و فرقه وجود دارد. جن به دو گروه مسلمان و غیرمسلمان تقسیم شده و مسلمانان آنها نیز در یک گروه اهل تشیع قرار میگیرند. رهبر جنهای شیعه«سعفر ابن زعفر» میباشد و لوحی مزیّن به جملة مبارک«یا ابا عبد الله الحسین»برگردن دارد. پدر زعفر در صدر اسلام توسط حضرت علی(علیهالسلام) کشته شد و خود نیز به دست آن حضرت مسلمان گردید. زعفر و لشکریانش در واقعه کربلا به یاری حضرت امام حسین(علیهالسلام) شتافتند ولی آن امام بزرگوار اجازه نفرمودند.
در منابع مختلف از جمله قرآن کریم، تفاسیر، احادیث و کتب علمی از جن یاد شده است. دانشمندان غربی از جن به عنوان ارواح صدادار یاد میکنند. پیامبر گرامی اسلام که درود خدا بر او باد میفرمایند:«خداوند جن را در پنج صنف آفرید: باد، مار، عقرب، حشرات و انسان.»برخی از انسانها جن را میپرستند، علّامه طباطبائی(رضواناللهتعالیعلیه) میفرمایند:«مشرکان سه دسته میشوند، اول آنهاییکه جن میپرستند، دوم آنهاییکه ملائکه میپرستند و سوم آنهاییکه مقدّسینی از بشر را پرستش میکنند.» ابلیس از طوایف جن است و در قرآن صراحتاً به این مطلب اشاره شده است.به (روایتی) ابلیس دوازده هزار سال عبادت کرد و همین امر باعث شد از زمین به آسمان برود و در رده ملائک قرار بگیرد و به درجهای رسید که مرتبة استادی برخی از ملائک را داشت. برخی از جنها علاقمند به داشتن ارتباط با انسان میباشند، بعضی انسانها نیز به ایجاد رابطه با جنتمایل دارند، ایجاد این ارتباط امکان پذیر است ولی به هیچ عنوان توصیه نمیشود و نهی شده است، برخی از علما نیز آن را مجاز نمیدانند.
تسخیر جن کاری خطرناک میباشد . اگر انسانی با جن ارتباط گرفت، دیگر نمیتواند آنرا قطع کند و یا حداقل قطع این ارتباط دارای عواقب خطرناکی است. قابل ذکر است که جن در مقابل ارتباط با انسان و خدماتی که ارائه میکند، چیزهایی از انسان میگیرد که جبران آن بسیار سخت بوده، یا غیرقابل جبران است. در صورتیکه جن از طرف انسان احساس خطر کند و یا آسیب ببیند، اقدام به تلافی خواهد کرد و به شخص مورد نظر یا بستگان نزدیک، از جمله همسر و فرزندان او آسیب میزند و یا آزار و اذیّت میرساند، پس بهتر است جن را بهانهای برای تفکّر و تدبّر در عظمت خالق آن قرار دهیم. براستی که اگر انسان تمام عمر خویش را نیز صرف اندیشیدن در بزرگی و عظمت حق تعالی نماید، بسیار اندک خواهد بود.
توليد مثل جنيان
آنچه مسلم است اين است كه بنابر ذات وجودی جنيان آنها نيز مانند انسان دارای غريزه جنسی بوده و توالد و تناسل دارند و لازمه ادامه و بقای نسلشان آميزش جنس مونث و مذكر است، اما اين سوال كه آيا آنها هم مانند انسانها و يا ساير جانداران با عمل لقاح
و تشكيل نطفه تولد میيابند، چيزی نيست كه از كلام خداوند بتوان استنباط كرد ولی ابن عربی در فتوحات گفته است: «تناسل بشر به القای آب نطفه در رحم است و تناسل جن به القای هوا در رحم اثنی (جنس ماده) میباشد». (جن و شيطان ص ۵۷)
روايتی است از بخشی از وصيت حضرت رسول (ص) به اميرالمومنين (ع) كه فرمود: «ای علي، در شب اول، وسط و آخر ماه آميزش مكن و... همانا جنيان در اين سه شب به پيش زنان خويش (برای مقاربت) میروند». (وسائل الشيعه، ص ۹۱) و در آيه ای برای وصف حوريان بهشتی آمده است: «حوريان بهشتی را قبل از شوهرانشان، نه آدمی و نه جن دست زده است». (سوره الرحمن، آيه ۵۶ و ۷۴)
(( آمدن زعفر جنی به قصد یاری امام حسین علیه السلام ))
هنگامی که واقعه ی جانسوز کربلا در حال وقوع بود، زعفر جنی که رئیس شیعیان جن بود در بئر ذات العلم ، برای خود مجلس عروسی بر پا کرده بود و بزرگان طوایف جن را دعوت نموده و خود بر تخت شادی و عیش نشسته بود . در همین حال ناگهان متوجه شد که از زیر تختش صدای گریه و زاری می اید. زعفرجنی گفت :(( کیست که در وقت شادی ، گریه می کند؟!)) دراین هنگام دو نفر از جنیان حاضر شدند وزعفر از آنان سبب گریه را پرسید .آنان گفتند : (( ای امیر ! وقتی که ما را به فلان شهر فرستادی ، در حین رفتن به آن شهر ، عبور ما به رودفرات افتاد که عربها به ان نواحی نینوا می گویند . ما دیدیم که درآنجا لشکریان زیادی از انسانها جمع شده ودر حال جنگ هستند .
وقتی که نزدیک آنان شدیم ، مشاهده کردیم که حضرت حسین بن علی علیه السلام ، پسر همان اقای بزرگواری که ما را مسلمان کرده ، یکه و تنها برنیزه ی بی کسی تکیه داده و به چپ وراست خود نگاه می کرد ومی فرمود : ((آیا یاری دهنده ای هست تا ما را یاری دهد ؟!)) و نیز شنیدم که اهل و عیال آن بزرگوار ، فریاد العطش العطش بلند کرده بودند . وقتی که این واقعه ناگوار را مشاهده کردیم فی الفور خود را به بئر ذات العلم رساندیم تا شما را خبر نماییم که اکنون پسر رسول خدا (ص) را به شهادت می رسانند .)) به محض اینکه زعفر جنی این سخنان را شنید ، تاج شاهی را از سر خود بر داشت و لباسهای دامادی را از تن خود خارج کرد و طوایف مختلف جن را با سلاحهای آتشین آماده کرد وهمگی با عجله به سوی کربلا حرکت نمودند .
خود زعفر گفته است : (( وقتی که ما وارد زمین کربلا شدیم ، دیدیم که چهار فرسخ در چهار فرسخ رالشکریان دشمن فراگرفته است ، بعلاوه صفهای فرشتگان زیادی را دیدیم . ملک منصور با چندین هزار فرشته ی دیگر یک طرف، ملک نصر با چندین هزار فرشته از طرف دیگر ، جبرئیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در ان طرف و در یک طرف دیگر میکائیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در ان طرف ، ودر یک طرف دیگر اسرافیل ، ملک ریاح ( فرشته بادها ) ، فرشته ی دریاها ، فرشته ی کوهها ، فرشته ی دوزخ و فرشته ی عذاب و... هر یک با لشکریان خود منتظر گرفتن اجازه از حضرت بودند . بعلاوه ارواح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر ( علیهم السلام ) از ادم تا خاتم همه صف کشیده ، مات و متحیر مانده بودند . تمام موجودات و حقیقت کل اشیا در کربلا بودند و همگی گریان . چه کربلا و چه غوغائی .خاتم پیامبران ( ص ) آغوش خود را گشوده و به امام حسین علیه السلام می فرمود:(( پسرم ! عجله کن ! عجله کن ! به راستی که مشتاق تو هستیم .))
حسین بن علی علیه السلام یکه و تنها در میان میدان با زخمها و جراحات فراوان ، پیشانی شکسته، با سری مجروح، با سینه ای سوزان و با دیده ای گریان ایستاده بود و در هر نفسی که میکشید ، از حلقه های زره خون می چکید اما اصلا" توجهی به هیچ گروهی از ان فرشتگان نمی کرد به من هم کسی اجازه نمی دادتا خدمت ان حضرت برسم .
همانطور که از دور نظاره میکردم ودر کار ان حضرت حیران بودم ،ناگهان دیدم که اقا امام حسین علیه السلام سر غربت از نیزه ی بی کسی بلند کرد و با گوشه چشم به من نگاه کرد و اشاره ای فرمود که : ای زعفر ! بیا .در این هنگام همه فرشتگان به سوی من نگاه کردند و مرا اجازه دادند تا نزد حضرت بروم . من خود را خدمت حضرت رساندم و عرض کردم : من با نود هزار جن به یاری شما امده ام . اگر بخواهی تمام دشمنانت را قبل از اینکه از جای خود حرکت کنی نابود میسازیم . حضرت فرمود : ای زعفر ! خدا و رسولش از تو راضی باشند . خدمت تو مورد قبول درگاه حق باشد .اما لازم نیست که زحمت بکشید ،شما برگردید .عرض کردم : قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمائید ؟! حضرت فرمود : خداوند چنین نخواسته است و باید به لقای حضرت دوست برسم . اگر من در جای خود بمانم خداوند بوسیله چه کسی این مردم نگونبخت را مورد امتحان قرار دهد ؟ و چگونه از کردار زشت خود آگاه خواهند شد ...
جنیان گفتند : ای حبیب خدا و ای فرزند حبیب خدا ! به خدا سوگند اگر اطاعت از تو لازم و مخالفت با تو حرام نبود ، سخنت را قبول نمی کردیم و تمام دشمنانت را پیش از دستیابی به تو از میان می بردیم . حسین بن علی علیه السلام فرمود : به خداوند سوگند که ما بر این کار از شما جنیان تواناتریم ولی باید حجت بر مردم تمام شود تا (( آنکس که گمراه می شود با دلیل گمراه شود و انکس که هدایت می شود با دلیل هدایت شود .))
من (زعفر ) به امر آن حضرت مایوسانه برگشتم .وقتی که ما جنیان به محل خود رسیدیم ، بساط شادی را جمع کرده و اسباب عزا را فراهم کردیم . مادرم به من گفت : پسرم چه میکنی ؟! کجا رفته بودی که اینچنین ناراحت بر گشتی ؟!
گفتم :مادر ! پسر ان بزرگواری که ما را مسلمان کرد ، اینک در کربلا در چنان حالی است که من رفتم تا یاریش کنم اما ان حضرت اجازه نفرمود و چون امر امام واجب بود ، باز گشتم .مادرم وقتی که سخنان را شنید ، گفت : ای فرزند ! تو را عاق می کنم . من فردای قیامت در جواب مادرش حضرت فاطمه (س ) چه بگویم ؟! زعفر گفت : مادر ! من خیلی ارزو داشتم تا جانم را فدای انحضرت کنم ولی ایشان اجازه نفرمود . مادرم گفت : ((بیا برویم ، من همراهت می آیم . مادرم جلو و من با لشکریانم از پشت سرش ، دوباره به سوی کربلا حرکت کردیم . )) و هنگامی که به انجا رسیدم ، از لشکریان کفار صدای تکبیر شنیدم و چون نگاه کردیم ، دیدیم که سر مبارک و درخشان اقا امام حسین علیه السلام بالای نیزه است و دود و آتش از خیمه های حرم بلند است . مادرم خدمت حضرت امام سجاد علیه السلام رسید اجازه خواست تا با دشمنان آنان بجنگد ولی ان حضرت اجازه نداد و فرمود : (( در این سفر همراه ما باشید و در شبها اطفال ما را مواظبت کنید تا از بالای شتران بر زمین نخورند .))
در نتیجه جنیان اطاعت کردند و تا سرزمین شام با اسیران بودند تا حضرت سجاد علیه السلام آنان را مرخص فرمود .
زعفر آمد با سپاه بی شمار در حضور آن ولی کردگار
ایستاد از دور با صد احترام کرد با سلطان مظلومان سلام
عرض کرد ای خسرو دنیا و دین بنده ی درگاه ، زعفر را ببین
هست حاضر زعفرت با این سپاه بهر یاری ای غریب بی پناه
اذن فرما بر سپاه جنیان تا بگیرند داد تو از کوفیان
لشکر جن هست از جان یاورت اذن ده گیرند خون اکبرت
این فرات از چه به رویت بسته اند اهل بیتت از عطش دل خسته اند
اذن ده بر لشکر حق از کرم تا رسانند آب بر اهل حرم
ذاکرا رو در پناه شاهدین تا شود نام تو تاج الذاکرین
بنبوتـک یا محمد و بولایتـک یاعلی یا علی یا علی
روایت شده که چون پیامبر (ص) به جنگ بنی المصطلق تشریف می بردند در نزدیکی وادی و دره ناهمواری فرود آمدند چون آخر شب شد فرشته وحی الهی نازل شد وبه حضور پیامبر عرضه داشت که طایفه ای از کافران ومتمردین جن در این وادی کمین کرده اند می خواهند به اصحاب شما حمله کنند .پیامبر به امام علی (ع) فرمود : به سوی کمینگاه جنیان که از دشمنان خدا هستند برو و با قدرتی که خداوند به تو اعطا کرده وبا استفاده از اسماء الهی که خداوند تورا به آن آگاه گردانیده شر آنها را از سر اسلام برطرف کن . سپس صد نفر از صحابه را که صاحب شمشیر بودند با آن حضرت همراه ساخته فرمود : با علی باشید و آنچه که دستور داد اطاعت کنید امیرالمومنین( ع )متوجه آن وادی شد چون نزدیک کمین گاه رسید به اصحاب خود فرمود : در کنار وادی توقف کنید تا شما را دستور ندادم حرکت ننمایید اما خود ان بزرگوار از شر دشمنان به خدا پناه برده بهترین اسماء الهی را یاد کرد وبه سمت دشمن حرکت کرد وبه اصحاب هم اشاره فرمود به سوی من حرکت کنید . چون نزدیک دره رسیدند فرمود : همین جا توقف کنید دیگر جلو نیایید لکن خود آن حضرت وارد آن وادی خوفناک شد اصحاب دیدند باد تندی وزید نزدیک بود همه همراهان بر روی زمین بیفتند و از ترس شروع به لرزیدن کردند .حضرت علی( ع )در وسط دره با صدای بلند نعره می زد : منم علی بن ابی طالب وصی رسول رب العالمین و پسر عم ان بزرگوار . اگر توان دارید در مقابل من بایستید واز برابر من فرار نکنید در همین حال صورت هایی پیدا می شد همچون زنگیان که شعله های آتش در دست داشتند وتمام وادی واطراف آن را فراگرفته بودند لکن حضرت قرآن تلاوت می نمودند و شمشیر خود را به جانب راست وچپ حرکت می داد وپیش می رفت وقتی که به نزدیکی انها می رسید مانند دود سیاه می شدند وبالا می رفتند ونابود می شدند . سپس حضرت الله اکبر گویان از وادی بیرون امد ونزدیک همراهان ایستاد وقتی که دودها وآتش ها برطرف شد صحابه عرض کردند :یاعلی چه دیدی ماکه نزدیک بود از ترس هلاک شویم ؟ حضرت فرمود:وقتی که حاضر شدند وآماده حمله گردیدند من با صدای بلند شروع کردم به خواندن اسمای الهی و از ایشان نترسیدم و رو به ایشان حمله کردم تا در مقابل من ضعیف شدند واگر بر هیئت خود می ماندند همه را هلاک می کردم .خداوند مسلمانان را از شر ایشان نجات داد وباقیمانده ایشان به خدمت حضرت پیامبر ص پناه بردند تا ایمان بیاورند واز ایشان امان بگیرند وچون حضرت امیرالمومنین (ع )با اصحاب خود پیش پیامبر (ص) بازگشتند وخبر رانقل کردند پیامبر شاد شد وبرای امام علی( ع )دعای خیر کردند وفرمودند: یا علی خداوند بقیه آنها را طوری از شمشیر تو ترسانده بود که همگی با ترس ولرز پیش من آمدند واز من امان خواستند ومسلمان شدند ومن اسلام ایشان را قبول کردم . |
بئر ذات العلم
قضيه بئر ذات العلم در بين خاص و عام از قضايای مشهوره است که خداوند خواست با دست با کفايت وصی بلافصل پيامبراکرم(ص)آن را فتح فرمايد تا به نام مبارک حضرت اميرالمومنين(ع)در تاريخ جاودانه باشد.
واعظ قزوينی مرحوم((صدرالدين))در کتاب((رياض القدس))از((کنزالواعظين))و((رياض المومنين))و از کتب ديگر و همان طور عالم بزرگوار مرحوم حاج سيد قريش حسينی در کتاب((الفضل فی بعض معجزات اميرالمومنين))از کتاب((ابوالحسن عسگری))از((ابوسعيد خدری))و((حذيقه بن اليمان))نقل می کنند و مدعی هستند که اين جريان چون آفتاب در وسط آسمان مشهور است وقتی که موکب همايون حضرت ختميمرتبت ژيامبر اکرم(ص)از جنگ(سکاسک و سکون)با فتح و خوشحالی با غنايم مفصل مراجعت فرمودندُبه زمين شوره زار و بی آب و علفی رسيدند در آن صحرا صداييُجز عفاريت جنيان و بانگ غول بيابان شنيده نمی شد.
غول اندر آن قدم ننهد ور نهدبود
درمانده تر ز مورچه لنگ در لگن
نه مرغ و نه فرشته و نه وحش نه آدمی
نه رسم و نه زياد و نه اتلال و نه دمن
((فاستد علی المسلمين الحر و ضعف البصر))
سپاه محمدی(ص)از شدت حرارت چشمانشان تار شده بود،به خدمت حضرت رسول(ص)پناه بردند،حضرت فرمود:آيا کسی از شما اين منطقه را می شناسد؟شخصی به نام((عمر بن اميه ضمری))به خدمت حضرت عرضه داشت:يا رسول الله!من کاملا اين وادی را می شناسم و مکرر با اسبان راهوار از اينجا عبور کردم.در اين بيابان هيچ پناهگاهی وجود ندارد،هيچ لشگری به اين صحرا نيامده مگر اينکه صدمات طاقت فرسا نصيب آنها گرديده است،زيرا مقام جنيان متمرد و مسکن شياطين و محل عبور و مرور ابليس می باشد.اين وادی را((کثيب ازرق))می نامند،بيابانی است بسيار خوفناک.مسلمانان وقتی که مطلع شدند بيشتر روی به حضرت آوردند و راه نجات از آن منطقه را تقاضا نمودند.پيامبر اکرم فرمود:آيا کسی هست که نشانی از آب بدهد و من برای او در حضور الهی ضامن بهشت شوم؟
باز((عمر بن اميه))عرض کرد:يا رسول الله!در اين بيابان چاهی است که آن را((بئر ذات العلم))می نامند،آبش سردتر از برف است و لکن احدی قادر نيست از آن استفاده کند زيرا که آن چاه محل اجتماع جن و عفريت هاست که آنها بر سلبمان ابن داوود(ع)تمرد کردند و مردم را از آن آب منع می کنند،سواری در آنجا منزل نمی کند مگر آنکه او را هلاک کند و لشگری به آنجا وارد نمی شود مگر اينکه اکثر آنها را می سوزانند،جريان اين چاه را گذشته ها چنين نقل کرده اند:((تبع يمانی))در اين وادی نزل کرد که ده هزار نفر از سواران او را از بين برده اند.((برهام بن فارس))پياده شد،جمع کثيری از لشگر او تلف شدند.((سعد ابن برزق))لشگر کشيد و بيست هزار از سواران او از بين رفتند،هم اکنون کله های قربانيان مثل تخم شتر مرغ در اطراف چاه پراکنده است.
حضرت فرمود:((لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظيم و افوض امری الی الله)).
يعد امر فرمود مسلمانان پياده شدند،خيمه ها را برپا نمودند.حرارت از زمين و هوا دقيقه به دقيقه زياد می شد،لشگر همه به آب احتياج مبرم داشتند،حضرت در بين لشگر با صدای بلند می فرمود:ای معاشر مسلمين کيست از شما بر سر آن چاه برود و از برای ما خبری بياورد تا من(پيش خدا)بهشت را برای او ضمانت کنم.
پس((ابوالعاص ابن ربيع))که برادر رضاعی حضرت پيامبر بود،عرض کرد:يا رسول الله!اين افتخار را به من مرحمت کن،زيرا يک مرتبه ديگرهم من به همراه جمع کثيری بر سر اين چاه رفته بوديم،چون بر سر چاه رسيديم عفريتی عظيم از چاه نمودار شد،هر کس از ما که اسب تندرو داشت نجات يافت،مابقی هلاک شدند،اما يا رسول الله!من آن روز هنوز به اسلام مشرف نشده بودم،الحمدلله خداوند ما را به وجود مسعود شما هدايت فرمود و از برکت دين مقدس اسلام اميدوارم آسيبی به من نرسد.
حضرت،دعای خير در حق ((ابوالعاص))فرمود و اجازه رفتن داد و ده نفر از شجاعان معروف و دليران برجسته را به همراه((ابوالعاص))فرستادند که از آن جمله قيس بن سعد بن عباده و ابودجانه و سعدبن معاذ و سعد بن بشر و عمر بن اميه ضمری...را می توان نام برد همه اينها با تجهيزات کامل روانه شدند،وقتی که به نزديک چاه رسيدند،چشمها مانند طشت پر آتش،دهان مانند غار افراسياب گشوده و شعله آتش به جای نفس از دهان او بيرون می آمد.در آن وقت تمام بيابان را آتش و دود احاطه کرد،مانند رعد قاصف صيحه بر می کشيد زمين از هيبت لرزه او به لرزه در آمد.مسلمانان خواستند فرار کنند،((ابولعاص))بن ربيع نعره زد((يا اخوانی من الموت تهربون))،يعنی آيا از مرگ فرار می کنيد،در جای خود بايستيد و مرا با اين عفريت بگذاريد،اگر بر او ظفر يافتم مقصود حاصل است و الا سلامم را به پيامبر خدا برسانيد.
پس ((ابوالعاص بن ربيع))شمشير برکشيد و قدم جرات پيش نهاد،آن عفريت فرياد کشيد،کيستيد و برای چه آمده ايد؟آيا نمی دانيد در اين مکان پادشاهان جن و متمردان عفاريت جمعند که همه آنها از فرمان سليمان ابن داود سرکشی کرده و گردنکشان و دليرانند.
((ابولعاص))شمشير کشيد و گفت:
نحن سلالات المعالی و الکرم
و اولياءالرحمان سکان الحرم
ارسلنا محمد تاج الامم
المصطفی المختار مصباح الظلم
ونستقی من بئرکم ذات العلم
ونقتل الجان عباد الصنم
ما بزرگان مکه و حرميم معدن جود و صاحب کرميم
دوستان خدای رحمانيم امتان رسول سبحانيم
سرور انبيا و تاج امم روشنی بخش جمله عالم
گفته ما را محمد(ص)عربی سفته دری ز لعل تشنه لبی
آب از چاه جنيان آريم جان جنی ز تن بيرون آريم
ياران گفتند:کلام((ابوالعاص))تمام نشده بود که ديديم عفريت صيحه ای از جگر کشيد و خود را بر روی((ابوالعاص))انداخت،((ابوالعاص))را مانند گنجشک در چنگال باز ديديم،فقط صدای وی را شنيديم که می گفت:
((بلغوا سلامی علی رسول الله))((ياران سلامم را به پيامبر خدا برسانيد))
ما از ترس فرار کرديم،بعد ديديم آن عفريت به چاه رفت.برگشتيم و جنازه((ابوالعاص))را که مثل ذغال سياه شده بود در سر چاه ديديم،بر سر جنازه نشسته،گريه نموديم.در همين حال از ميان چاه غلغله و هياهو بلندشد،گروه گروه صورتهای عجيب و غريب بيرون می آمد،ما همه پا به فرار گذاشتيم و به حضور پيامبر اکرم رسيديم.ديديم که جبرئيل خبر شهادت((ابوالعاص))را به حضرت رسانيده و آن بزرگوار گريه می کند،بعد فرمود:در حوصله مرغ سبزی است که در بهشت می خرامد،اصحاب هم آرزو می کردند که کاش ما به جای((ابوالعاص)) بوديم.
ورود حضرت اميرالمومنين علی(ع)به صحنه
حضرت اميرالمومنين برای ماموريت مهمی از لشگر عقب مانده بود،وقتی که رسيد،((عمر ابن اميه ضمری))به استقبال آن حضرت شتافت و جريان شهادت((ابوالعاص))را به حضرت تسليت گفت،اشک از چشم مبارکش جاری شد بعد به حضور پيامبر اکرم رسيد و آن مصيبت را گرامی داشت،پيامبر فرمود:فعلا((ابوالعاص))با بدن سوخته در کنار((بئر العلم))افتاده است و خاکهای بيابان بر روی او می ريزد،حضرت امير عرض کرد:سر شما سلامت باد!چاکران کم اگر شوند چه غم از سر تو کم مباد مويی
قربانت گردم فکری برای مسلمانان ديگر بفرماييد تا از تشنگی هلاک نشوند،آيا اذن می دهيد که من بروم و از چاه((ذات العلم))آب بياورم،چون جبرئيل از طرف خداوند به پيامبر اطلاع داده بود که اين طلسم بايد با دست علی شکسته شود لذا پيامبر فرمود:يا ابالحسن برو به سوی آن چاه که خدای تعالی حافظ و ناصر تو است ولکن بايد با تو جماعتی هم باشند مخصوصا آنها که با((ابو العاص))بودند.بعد حضرت پيامبر علم نصرت را با دست مبارک خود به حضرت علی(ع)داد و آن حضرت را مشايعت کرده و دستهای مبارک را به آسمان بلند نمود و دعا کرد و برگشت.امام(ع)می رفت و ياران ملازم رکابش بودند وقتی که از لشگرگاه دور شد پرچم را با دست مبارک باز کرده و همه ياران را در زير آن قرار داد و رجزی می خواند تقريبا به اين مضمون:رسول خدا با دست مبارک پرچم پر افتخار اسلام را به من عطا کرد و امر فرمود تا با هر کافر و متمرد مقاتله کنم تا در مقابل دستور الهی و رسالت پيامبر سر فرود آرد،منم علی بن ابی طالب منم ابن عم رسول خدا،منم ناصر دين خداوند.
وقتی که به نزديک چاه رسيدند،دستور داد ياران قرآن بخوانند و خود حضرت آيه مبارکه:
((قد جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا))
را می خواندند،يعنی حق آمد باطل از بين رفت.((عمرو بن اميه))می گويد:از صدای رعد آسای اميرالمومنين زمين به لرزه درآمده بود،ناگهان عفريتی که قاتل((ابوالعاص))بود سر از چاه بيرون آورد.
دهن باز کرد چو غار سياه چو تندر بپوشيد رخسار ماه
هوا تيره گون کرد از دود دم زآتش علم سرزذات العلم
گفت:کيستيد؟آيا ندانستيد که کسی اينجا قدم ننهاده مگر آنکه هلاک شده؟اين سرهای انسانی را در کنار چاه نمی بينيد؟چرا عبرت نمی گيريد.حضرت اميرالمومنين(ع)نهيب زد و نعره کشيد:ای شيطان مردود و ای جن مطرود منم هلاک کننده دليران،منم متفرق کننده لشگرها،منم مظهرالعجائب،منم علی ابن ابی طالب،منم پسر عم مصطفی.چون آن عفريت اين کلمات را شنيد بر امام حمله کرد و می خواست کاری که با((ابوالعاص))کرده بود،با حضرت نيز انجام دهد.راوی گويد،ديدم حضرت مبادرت نمود با ذوالفقار دو سر يک ضربت هاشميه بر او زد،ما گمان کرديم آسمان به زمين آمد ناگاه ديديم آن عفريت مثل دو قطعه کوه در چاه افتاد،امام رو به ياران فرمود:((هلموا الی بالقرب و الروايا))((يعني،مشکها را پيش آريد)) ((قيس بن سعد عباده))گويد:به آن خدايی که ما را آفريد،وقتی که مشکها را آورديم،ديديم از غيرت اسداللهی حضرت،غضب بر چهره اش ظاهر گشته که زهره شير از ديدن آن آب می شود.در اين وقت صورتهای مختلف و صداهای بلند از چاه برخواست،عفاريت اجنه بيرون آمدند و آتش می پراکندند،دهانه چاه مانند نيران شده بود که شهاب فوران می کرد،تمام بيابان را دود فرا گرفت،در ميان دود،صورتهای سياه جن و شياطين نمايان بود،از هيبت و رعب نزديک بود روح از بدن ما بيرون آيد.
امير المومنان با صدای بلند فرياد زد:يا معشر الجن و الشياطين،آيا بر ولی خدا سرکشی می کنيد و با صورتهای گوناگون ما را می ترسانيد،خداوند به شما فرموده به اين صورت درآمده با من ستيز کنيد،يا با خدا افترا می بنديد،اکنون من که ولی قادر ذوالمن هستم شما را به آتش شمشير خود می سوزانم.پس آن بزرگوار شروع کرد به خواندن آياتی از قرآن کريم.((قيس ابن سعد))می گويد:به خدا قسم حضرت آن قدر از عزائم و سوره های محترقات و قارعات و محکمات قرآنيه قرائت کرد و به صورت آنها دميد،ديدم کم کم دودها و شراره ها و صورتها و صوتها معدوم شد،پس حضرت ما را پيش طلبيد بر سر چاه آمديم،دلو و ريسمان به دست مبارک گرفت و در چاه افکند هنوز به وسط چاه نرسيده بود که ريسمان را قطع کردند و دلو خالی را بيرون انداختند،غضب از سيمای حيدر کرار آشکار شد و سر ميان چاه کرده فرمود:ای جنی که ريسمان دلو ولی الله را بريدی و بيرون انداختی،خود بيرون بيا تا سزای عمل خود را ببيني،ناگهان عفريتی چون کوه با صورت عبوس با چشمهای برافروخته از چاه بيرون آمد.امام فرصت نداد که حمله کند،با صاعقه آتشبار چنان بر کمرش زد که آن چنارتناور را دو نيمه ساخت،و دلو ديگر را به چاه انداخت و به صورت بلند اين رجز را به گوش جنيان رسانيد.
انا علی انزع البطين اخرب هامات العدی بالسيف
ان تقطع الدلو لنا ثانيا اخمربکم ضربا بغير حيف
از قعر چاه جواب حضرت را با گستاخی می دادند،باز حضرت دلو را به چاه افکند،همين که به آب رسيد،طناب را قطع نموده دلو را بيرون انداختند.امام(ع)فرمود:ای شياطين و جن،هر يک از شما که دلو را قطع نموده است.بايد به مبارزه بيرون بيايد،پس کسی بيرون نيامد.
در همين حال عفريتی از ميان چاه فرياد زد:ای صاحب دلو عظيم الشان که خود را از آل عدنان می شماري،اگر راست می گويی ما که دلو تو را بيرون انداختيم،تو هم خود را به چاه بيانداز،((ولاح الغضب فی وجه علی بن ابی طالب))،غضب را از سيمای مبارک علی نمايان شد،فرمود:ای گروه جن و شياطين آيا علی را از آمدن ميان چاه می ترسانيد،پس آماده باشيد که با ذوالفقار دو سر آمدم و رو به ياران کرد و فرمود:مرا به چاه فرو بريد،مسلمانان به التجا و ناله در آمدند و عرض کردند:يا مولا،می خواهی خود را به دهان مرگ بياندازي،اين چاه پايان ندارد،تو اينجا هلاک خواهی شد،ما جواب رسول الله را چه بدهيم و به صورت حسنين چطور نگاه کنيم.حضرت فرمود:شما را به حق رسول الله قسم می دهم که مرا به چاه فرو بريد،و گرنه خود را به چاه خواهم انداخت،اصحاب ديدند کلام حضرت قابل تغيير نيست و چاره ندارند.ريسمان به کمر حضرت بستند و وارد چاه کردند.((قيس ابن سعد))گويد:((هنوز به وسط چاه نرسيده بود،ريسمان حيدر کرار را بريدند،آن حضرت را سرنگون کردند،ما چون چنين ديديم صدای ناله ما بلند شد به اينکه:آه پيامبر خدا مبتلا به غم شد و حسنين يتيم شدند،به سروسينه زديم گوش داديم که صدايی از حضرت بشنويم،جز ولوله شياطين و بانگ عفاريت و صدای اجنه چيزی به گوش نمی آمد،يقين به نابودی اميرالمومنين نموديم.در اين اثنا صدای رعدآسای اميرالمومنين از چاه به گوش می رسيد که می فرمود:((الله اکبر،جاءالحق و زهق الباطل)).بعد صدايی شنيدم که می گفتند:ای پسر ابی طالب امان بده ما را،صدای آن حضرت به گوش می رسيد که:قسم به خدا برای شما نزد من امان نيست،تا اينکه به اخلاص بگوييدلا اله الا الله محمد رسول الله(ص)،و عهد و ميثاق را با من محکم نماييد که بعد از اين هر کس بر سر اين چاه وارد شد که آب ببرد،مانع نشويد.در همين حال پيامبر اکرم نگران بود،جبرييل وارد شد سلام خدا را رسانيد و عرض کرد:خداوند می فرمايد نگران نباش ما با چندين هزار ملائکه به حمايت و نصرت و حراست پسر عمت علی اقدام کرده ايم اگر می خواهيد به سر چاه تشريف ببريد،مانعی نيست.حضرت فورا سوار شدند و با اصحاب به سوی چاه حرکت کردند لکن از شوق گريه می کرد.
((قيس ابن سعد))می گويد:ما که حيران،سر چاه مانده بوديم،ديديم پيامبر اکرم تشريف می آورند لکن از چشمهای مبارک اشک می ريزد،ما وحشت کرديم که مبادا به اميرالمومنين صدمه ای رسيده باشد،اين منظره باعث شد ما همه به گريه افتاديم،پيامبر با همين وضع به دهنه چاه رسيد در حالی که دود و شراره آنجا را فرا گرفته بود و صداهای مختلف باز شنيده می شد جبرييل نازل شد عرض کرد:قربانت گردم،جزع مکن خداوند می خواست فتح اين چاه و قتل متمردان جن و شياطین با دست نازنين علی انجام می گيرد و اين قضيه تا قيامت به نام مقدس وی باشد والا خدای تعالی را ملکی است که در آن واحد تمام اين گروه را قبض روح می کند اگر می خواهيد،بخوانيد علی را تا جواب دهد شما.
پيامبر به صدای بلند فرمود:يا علی!حضرت امير از قعر چاه جواب داد:لبيک لبيک يا رسول الله!ناگاه ديدم علی بر سر چاه آمد و به قدمهای پيامبر افتاد،رسول خدا پيشانی حضرت علی را بوسيد و فرمود:يا علی من خبر دهم که تو در چاه چه کردی،يا خود شما می گويی؟اميرالمومنين عرض کرد:يا رسول الله!چيزی بر شما مخفی نيست،شما بفرماييد.
از آن درج گوهر تکلم خوش است
وز آن غنچه تر تبسم خوش است
((قيس))گويد:ما غرق تعجب بوديم از اين دو بزرگوار،جنگ امير المومنين و رشادتهای او،و علم پيامبر که هر چه در زير زمين پيش آمده بود خبر می داد.
اين خلق و سرّ اين خلق انديشه در نيايد
دريای قلزم ست اين در سرمه دان نگنجد
پيامبر هر چه خبر می داد،علی(ع)تصديق می کرد.حضرت فرمود يا علی بيست هزار عفريت را از دم تيغ گذراندی،مابقی جنيان امان خواستند تو گفتی امان نيست مگر برای اهل ايمان،از روی صدق و اخلاص بگوييد:لا اله الا الله،محمد رسول الله،علی ولی الله و با من عهد کنيد که کسی را از اين چاه ممانعت نکنيد،آنها قبول کردند و بيست و چهار هزار قبيله طوايف جن مسلمان شدند و ايمان به خدا آوردند.چون تو سلطان آنها را کشته بودی،پسر او چون مسلمان شده بود تاج شاهی را بر سر او گذاشتی و نام او را ضعفر نهادی و به جای پدرش صعفر بر تخت نشاندی حدود و شرايع دين را به آنها ياد دادی بيرون آمدي،عرض کرد:بلی يا رسول الله!چنين است،سپس پيامبر اکرم دستور داد سپاه آمدند در نزديکی چاه رحل اقامت انداختند و از آب آن چاه سيراب شدند و مرکبها را سيراب کردند و يک شبانه روز در آن مکان بسر بردند و فردای آنروز به سوی مدينه حرکت کردند.